به گزارش مشرق، شهریور امسال زن میانسالی در تهران به اداره پلیس رفت و از ناپدید شدن ناگهانی برادر ۵۰سالهاش به نام مسعود خبر داد.
وی در توضیح ماجرا گفت: برادرم مسعود در شهرک اندیشه تنها زندگی میکند. همسر و دختر جوانش به خاطر اختلافی که با او داشتند ۲۰سال قبل او را ترک کردند. به همین خاطر من همیشه به برادرم سر میزنم و هر روز هم تلفنی با هم صحبت میکنیم تا از حال هم با خبر شویم. مسعود دو دستگاه تاکسی دارد، اما مدتی است خودش کار نمیکند و تاکسیهایش را به رانندگانی اجاره دادهاست. امروز تلفن همراهش خاموش بود که نگران شدم و به خانهاش در اندیشه رفتم. هر چقدر در زدم کسی در را باز نکرد و بعد یکی از همسایهها گفت چند ساعت قبل برادرم را دیده با عجله از ساختمان بیرون رفته است.
وی در پایان گفت: برادرم مدتی است با یکی از رانندگانش به نام فرمان اختلاف دارد و حتی چند روز قبل به من گفت سندهای خانه و تاکسیهایش گمشده است و گفت احتمال میدهد فرمان سندها را سرقت کرده باشد. برادرم میخواست دوستانه سندها را از فرمان بگیرد و الان نگران برادرم هستم و احتمال میدهم برای او اتفاقی رخ داده باشد.
بازداشت راننده تاکسی
با طرح این شکایت پرونده به دستور قاضی حبیبالله صادقی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران برای پیدا کردن ردی از مرد گمشده در اختیار کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
مأموران پلیس در نخستین گام از بیمارستانها، پزشکی قانونی و مکانهایی که احتمال میدادند مرد گمشده به آنجا رفته باشد استعلام گرفتند، اما هیچ ردی از او پیدا نکردند.
از سوی دیگر بررسیهای فنی مأموران پلیس نشان داد مسعود آخرین بار با فرمان قرار ملاقات داشتهاست.
بدین ترتیب فرمان به اداره پلیس احضار شد و مورد تحقیق قرار گرفت. وی در ادعایی گفت: پنجسال قبل با مسعود آشنا شدم و او یکی از تاکسیهایش را به من اجاره داد. من روی تاکسی او کار میکردم و رابطه دوستانهای داشتیم به طوریکه پس از مدتی تاکسیاش را به من واگذار کرد و گفت دوست دارد تاکسیاش را به من بدهد و من هم قبول کردم.
وی ادامه داد: مدتی قبل از او خواستم اسنادش را به نام من بزند و روز حادثه هم به همین سبب با هم قرار ملاقات گذاشتیم. ما ساعتی با هم صحبت کردیم و بعد او را با تاکسی به خانه خواهرش رساندم و دیگر از او خبری ندارم.
مأموران پلیس در ادامه تحقیقات متوجه تناقضگوییهای راننده تاکسی شدند و او را به دستور بازپرس جنایی بازداشت کرده و مورد بازجویی قرار دادند.
ادعای عجیب
متهم در بازجوییهای جدید ادعای عجیبی مطرح کرد و گفت: روز حادثه مسعود را سوار خودرو کردم و با هم به طرف حسنآباد رفتیم. داخل تاکسی درباره اختلاف حسابمان با هم صحبت کردیم که ناگهان او حالش بد شد و از جیبش قرصی بیرون آورد و خورد. پس از خوردن قرص حال او بدتر شد به طوریکه به نفسنفس افتاده بود. خیلی ترسیدم و کنار خرابهای او را پیاده کردم و به طرف خانهام به راه افتادم، اما ساعتی بعد عذاب وجدان به سراغم آمد و پشیمان شدم و تصمیم گرفتم به او کمک کنم. وقتی به خرابه رسیدم دیدم فوت شده و جسدش هم سوختهاست که ترسیدم از آنجا به سرعت دور شدم.
پس از طرح این ادعا مأموران به آدرسی که متهم داده بود رفتند، اما هیچ آثاری از جسد پیدا نکردند.
ادعای جدید
بدین ترتیب متهم دوباره مورد بازجویی قرار گرفت، اما این بار ادعای جدیدی مطرح کرد و گفت: آن شب ما با هم درگیر شدیم که او حالش بد شد و یک عدد قرص خورد. فکر میکردم حالش بهتر شود، اما او دقایقی بعد فوت کرد. خیلی ترسیدم و جسدش را آتش زدم و پس از اینکه آتش خاموش شد جسد را به داخل تاکسی منتقل کردم و به بیابانهای پرند بردم و آنجا دفن کردم.
با اعتراف متهم، مأموران جسد مرد گمشده را بدون سر در بیابانهای اطراف پرند کشف و به پزشکی قانونی منتقل کردند. تحقیقات از متهم برای روشن شدن زوایای پنهان حادثه ادامه دارد.
منبع: روزنامه جوان